تُرش

دوست‌ندارم بخوابم‌. حس میکنم روز‌ها خیلی زود زود دارن می‌گذرن. رسیدیم به پاییز چهار‌صدوچهار. تا میام هر روز مزه کنم. تموم میشه. امروز تُرش بود. زود‌بیدار شدم. صبحانه مفصل خوردم. ظرف‌شستم. وسیله‌ی قیمتی گم شده‌ام رو پیدا کردم. نهار قیمه‌ی مجلسی گذاشتم با دارچین و هِل و گلاب و زعفرون. ۷۵ درصد سیب‌زمینی‌های سُرخ شده رو داغ توی ماهیتابه خوردم. گلستان سعدی خوندم. آتش‌بدون‌دود خوندم. ولگردی فجازی کردم. نهار خوردم. خوابیدم. حمام رفتم. ۴۰ دقیقه رشد‌کرین خوندم. و فکر کردم که آیا میتونم ارشد تربیتی رو بخونم؟. زیارت عاشورا خوندم. رفتیم بیرون. برای اولین بار هات‌داگ گوشت خوردم. خیلی بدمزه بود. همون سوسیس بود نمی‌دونم چرا اسم باکلاس گذاشتن روش. اَه. حالا داشتم تلوزیون میدیدم. دلم نمی‌خواد بخوابم چرا روزها اینقدر زود تموم میشن؟