مَسِرَت.
کتاب قاف امروز تموم شد. اولش با این منظور گرفتمش که برای جشنواره خاتم داستان کوتاه بنویسم. اما اینقدر غرقش شدم که خاتم رو یادم رفت کلا_البته صفحاتی رو عکس گرفتم که داشته باشم_ به معنای واقعی کلمه هزاروخورده ای صفحه با پیامبر زندگی کردم! و حالا دوست ندارم این زندگی تموم شه. اینجوری شد که امروز ظهر سه ساعت فیلم رسالت رو دیدم (همون محمدرسول الله قدیمیِ خارجی) و میخوام محمد رسول الله مجید مجیدی رو هم دوباره ببینم.
کتاب با موضوع پیامبر پیدا کردم. وقتی دلی از آقای شهسواری و چندتای دیگه. خیلی امیدوارم که بتونم این سیر رو کامل ادامه بدم. کتاب قاف لازم بود ولی کافی نه. خوبه که بگردم سخنرانی هم با موضوع پیامبر پیدا کنم و گوش کنم. دوست دارم از همه جهت دانش و اطلاعات زیادی بهدست بیارم. یه نگاه جامع و کلی، نه که فقط چند تیکه پازل پراکنده و دور داشته باشم که به درد دنیا و آخرتم نمیخوره.
اما خب میترسم زیادی پرداختن و کامل درگیر یک موضوع واحد شدن، دلزدهام کنه. تمام تلاشم رو میکنم به حد تعادل. کمکم اما مستمر پیش برم. چندین بار آزمون و خطا توی موضوعات مختلف بهم ثابت کرده که آدمِ گاهی تند و خسته به جایی نمیرسه. آدمِ قدمهای کوچیک اما مستمر قله ها رو فتح میکنه.
و فکر میکنم به اینکه قدم های کوچیک خوندن پیامبر اگه ادامه پیدا کنه. بشه امام علی. حضرت زهرا. امام حسن تا خودِ آقا امام زمان! چه شَود! ذوق میکنم. ذوق از ته دل. کاش بتونم و ادامه بدم. هرچند که ممکنه چندین سال طول بکشه اما میارزه! این علمه که میارزه و میشینه به جون آدم.
مشکل شناختی من اینکه فکر میکنم دنبالم کردن! به این فکرمیکنم چقدر از ادبیات داستانی کم خوندم. معرفتی کم خوندم.سبک زندگی کم خوندم. کتاب های رشته دانشگاهیم رو کم خوندم و استرس میگیرم که حاجییی وقت نیست! چطوری همه رو بخونم؟
ولی خوب که فکر میکنم میبینم لازم نیست کار شاقی بکنم! فقط کافیه همین روند رو ادامه بدم، مستمر بخونم. بخونم و دنبالش باشم. دغدغهام باشه.
خوشحالم و مسرور :)