پرچم‌ایرانه پیراهن‌تیمم

باید از امروز بنویسم

سوم آذر ماه سال‌صفر و یک.

چشمام هنوز از خط چشم دیشب حساسه و درد میکنه. باید ریز نگهشون دارم تا نور گوشی اذیت نکنه، تا بتونم بنویسم.

امروز که شب‌قبلش _ساعت ۳ خوابیدم_ حسابی دیر پاشدم در حالی ۷ کلیپ فیزیولوژی ندیده بودم، ۴ تا فصل تاریح روان‌شناسی عقب بودم، جزوه آمار‌توصیفی رو بازنویسی نکرده بودم، تمرین هاشو حل نکرده بودم و ماهیت روان شناسی رو هم نخونده بودم!

چه فکری کردم تا همه این هارو چیدم تو برنامه پنجشنبه‌جمعه‌ای که پنجشنبه‌ش عروسی بود و جمعه‌ش فوتبال‌.

تازه مامان هم توقع کمک تو تمیز کردن خونه داشت‌.

تا قبل‌فوتبال فقط یک کلیپ و نصفی فیزیولوژی دیدم.

و بعد‌ش هم کاملش کردم.

فوتبال؛

دلم برا هیجان اون ۱۰۰ دقیقه میتپه! عجب ۱۰۰ دقیقه ای بود! یه لحظه هم فروکش نکرد؛ جیغ های بلند و متمادی.

اونجوری که هیچ کدوممون به‌هم نگاه نمیکنم و چنددقیقه بلند فریاد میزنیم. اون‌لحظه که فقط حواسمون به صفحه ۴۲ اینچ اسنواست و فقط صدای بلند فریاد خودمون رو میشنویم!

چقدر بی‌شیله‌پیله است فوتبال‌ملی.

هویت ملی.

ایرانی‌که اون لحظه، اون تیمه.

بیب: میدونم خیلی بد نوشتم!

هنوز چشمام حساسه

به فردا فکر میکنم و برای یک‌شنبه استرس زده‌میشم. اون بیست‌تا سوال لعنتی‌ مبانی‌جامعه‌شناسی. فردا، مباحث اساسی که خیلی تو خوندنش کم کاری کردم. آمار توصیفی هفته‌بعدش امتحان و زبان که به شدت درش عقبم.

قبل کلاس میرم کتابخونه و آمار و زبان میخونم ( ان شالله)

باید خودمو برسونم.

قلمم خسته‌س‌. کلمه ها جور نمی‌شوند بین چفت و بست های مغزم.

چشمام

چشام حساسن به نور

به

به غم.

جایِ‌دست‌هایت‌توی‌دست‌های‌من‌است‌نه‌روی‌گلویم

یاسین‌حجازی، "برای" خواندنِ گلشیفته‌فراهانی را در کنسرت کلد پلی در اینستاگرامِ بی بی سی فارسی لایک کرده.

محسن چاووشی تصوری از باتوم خوردن مادری و دخترش در صفحه‌اش منتشر کرده، قول‌داده که دیگر با وزارت‌ارشاد همکاری نکند!

عبدی‌پور، متنی نوشته که بوی‌ِ‌خون میدهد. توی جملاتش آدم‌هایی نه در میدان‌جنگ که در میادین‌شهرها کشته میشوند، متنی که آدم هایش توی خون راه میروند و رد شیار های خونی کفششان روی خاک‌کوچه میماند.

حجازی را با نیوفولدر شناختم، نیوفلدر تعبیر دیگری از بی‌نامی‌نیوفولدر قصه یک تاریخ است، یک عده ای، مردمانی عرب‌زبان کهاِمامشان را _حسین_ ظهرِ‌ روزی خودشان کشتند. یاسین حجازی، نویسنده کتاب آه_بازخوانیِ‌مقتلِ‌حسین‌بن‌علی_ وَکتابِ قاف_بازخوانیِ‌زندگیِ‌محمّدِپیامبر_ ‌‌ است.

چاوشی، موسیقیِ خوب زیاد دارد. بد نمیخواند. یکی از شنیدیی هایش "عباس" است. نمیدانم چرا این موزیک را توی دسته مداحی های موبایلم جاداده ام. نمیدانم. عباس برادرِ‌حسین است.

یکی از نوشته‌های عبدی‌پور، استرالیاست. کافی است توی کست باکس "پادکست احسانو" را سرچ کنید، اپیزودِ‌استرالیا قصه شرط بندی عبدی پور با خداست. در اوجِ اوجش میرسد به _حُسین_ اشک میچکاند برای حُسین.

یک عمر ایستاده بودم طرفِ‌اسلام. اسلامِ‌حسین. به خودم که آدم اِسلام را دیدم، دو سویِ‌میدانِ‌نبرد. یک طرف طلحه و زُبیر، همراهانِ پیامبر. یک طرف علی، وارثِ‌او.

حالا اما قضیه پیچیده‌تر، آخرالزمانی‌تر و ظریف‌تر است.

حقیقتِ اسلام کدام طرف است؟

انقلابِ اسلامی؟

یا طرف دیگر میدان؟

خمینی را نشناختیم، نرفتیم که بشناسیم، تمام خمینی را خلاصه کردیم در صفحه اولِ‌کتب پایه‌اول تا دوازدهم.خمینی این نیست، نبوده است. بعد یک گروهم پیدا شدند، زدند در کار تقطیع فیلم ها و سخنرانی ها به ضدِ‌او.خمینی را با کلیپ های تقطیع شده اینستاگرام نمیشود شناخت، با خواندنِ‌یازده‌جلد‌صحیفه‌نور، شاید.

از او که "آقا" مینامندش، هم فقط شعارِ‌سالِ‌نو خواستیم. انسانِ‌دویست‌وپنجاه‌ساله نخواندیم، جهادِ‌تبیین را نخواندیم، خون‌دلی‌که‌لعل شد را هم. یک بار ننشستیم ببینیم که آقا جان، تصدقت، حرف‌ِ‌شما چیست؟ فقط رسانه های تیک‌آبی را دنبال کردیم. با کلیپ های تقطیع شده، کلمات حذف شده و سوءگیری‌هایشان.

بهشتی را نشناختیم، مطهری را، طباطبایی را، شریعتی، منتظری، چمران، باکری، آوینی، کاوه، یوسف‌الهی، پالیزوانی، جهان‌آرا، خرازی، تورجی‌زاده، بهجت، ابراهیمی، آل‌احمد، هادی، حججی، بادپا، فرزندانِ‌روح‌الله، سلیمانی را.

باشد که کار این روزهایم، مطالعه باشد، آگاهی کسب‌کردن و آگاهی‌دادن.

راستش را بخوهید ما،

ما

ما

ما پایِ انقلابِ‌خمینی، ایستاده‌ایم. که ادامه انقلاب‌ِحُسینی است.